ازهرچی یه چی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید، لطفا نظر یادتون نره.ممنون

پيوندها
تنها
رفیق
the stars are nice
دهان
عاشقي جرم قشنگيست به انكارش مكوش
ستارگان خاکی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ازهرچی یه چی و آدرس mahnaz71.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 29
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 246
بازدید کل : 32973
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

جاوا اسكریپت

كد ماوس

<
نويسندگان
مهناز

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 8:47 :: نويسنده : مهناز

باران میبارید و هوا گرفته بود٬

کودکی آهسته رو به آسمان گفت: خدایا گریه نکن همه چیز درست می شود!

 

                                           ×××

 

بار خدایا!

از کوی تو بیرون نرود پای خیالم ٬ نکند  فرق به حالم٬

چه برانی چه بخوانی ٬ چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی ؛

نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی!

 
شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 8:49 :: نويسنده : مهناز

1ـچگونه می توان یک ذرافه را داخل یخچال قرار داد؟

پاسخ درست این است : در یخچال را باز کنید و زرافه را داخل آن قرار دهید و سپس در یخچال را ببندید!

  این سؤال به ما یاد می دهد که برای کارهای ساده نباید دنبال راه حل های پیچیده بگردیم.

2ـچگونه می توان یک فیل را داخل یخچال قرار داد؟

در یخچال را باز کنید و فیل را در آن قرار دهید و سپس در یخچال را ببندید... نه این پاسخ اشتباه است!

 پاسخ درست این است : در یخچال را باز کنید زرافه را بیرون بیاورید و فیل را در یخچال بگذارید و سپس در یخچال را ببندید.

 این سؤال به ما یاد می دهد که برای حل مسئله به فعالیت های قبلی نیز فکر کنیم.



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : مهناز

روزي يک کارمند پست وقتي به نامه هاي آدرس نامعلوم رسيدگي مي کرد متوجه نامه جالبي شد.

روي پاکت اين نامه با خطي لرزان نوشته شده بود: «نامه اي براي خدا!» با خود فکر کرد: «بهتر است

نامه را باز کنم و بخوانم.»


در نامه اين طور نوشته شده بود:

«خداي عزيز! بيوه زني شصت ساله ساله هستم که زندگي ام با حقوق ناچيز بازنشستگي مي گذرد.

ديروز کيف مرا که صد دلار در آن بود دزديدند. اين تمام پولي بود که تا پايان ماه بايد خرج مي کردم.

هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت کرده ام، اما بدون آن پول چيزي

نمي توانم بخرم. هيچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم. تو اي خداي مهربان تنها اميد من

هستي به من کمک کن...»


کارمند اداره پست که تحت تاثير قرار گرفته بود نامه را به همکارانش نشان داد. نتيجه اين شد

که همه آنها جيب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. در پايان نود وشش دلار

جمع شد و براي پيرزن فرستادند...


همه کارمندان اداره پست از اينکه توانسته بودند کار خوبي انجام دهند خوشحال بودند.

عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت تا اين که نامه اي ديگر از آن پيرزن به

اداره پست رسيد. روي نامه نوشته شده بود: نامه اي به خدا!


همه کارمندان جمع شدند تا نامه را بخوانند. مضمون نامه چنين بود: «خداي عزيزم. چگونه

مي توانم از کاري که برايم انجام دادي تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي

دوستانم مهيا کرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم. من به آنها گفتم که چه هديه خوبي

برايم فرستادي... البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند ...!»